گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

خدایا تو پناهی ...

دیدم صنمی سرو قدی روی چو ماهی
افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی

بشینم سر راهی به امید نگاهی
الهی تو گواهی ، خدایا تو پناهی

بی او من و این کنج غم و آتش آهی
الهی تو گواهی ، خدایا تو پناهی ...


+ تنها عشق توست که دلها را زنده نگه می دارد و روح ها را بی نیاز می کند و تیمار ... لحظه ای دیدار با تو می ارزد که تمام عمر را گداوار زیست ... ای خود عشق ،‌ ای جان لیلی ...