گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

گرگ

مرد را دردی اگر باشد خوش است - درد بی دردی علاجش آتش است

سه گانه ی دوست داشتن - قسمت اول

اونها دو نفر بودن که سر سفره نشسته بودن و داشتن باهم کوکو می خوردن . اولی کوکو می خورد چون کوکو خوردنو دوست داشت . دومی کوکو می خورد چون گرسنه اش بود . و هر دو به به و چه چه اون کوکو رو می گفتن . حینی که داشتن کوکو می خوردن ، سومی از راه رسید و یه دیس چلوکباب سر سفره گذاشت .
دومی کوکو خوردنو کنار گذاشت و با ولع شروع به خوردن چلوکباب کرد . از اینکه داشت چلوکباب می خورد و دیگه مجبور نبود کوکو بخوره خیلی خوشحال بود .
اما اولی به کوکو خوردن خودش ادامه داد و به چلوکباب اعتنایی نکرد . اگه اولی هم می خواست چلوکباب بخوره می تونست اما خودش نخواست . به خاطر اینکه اون دوست داشت کوکو بخوره نه چلوکباب .
اما دومی از روی گرسنگی داشت کوکو می خورد . اون نیاز داشت که گرسنگی اش به طریقی برطرف بشه . با کوکو ، یا غذایی بهتر . و اگه چلوکباب بود که چه بهتر . به هر حال ، برای شکم گرسنه بیشتر رفع گرسنگی مهمه تا کیفیت غذا . اما اولی گرسنه نبود . فقط دوست داشت که کوکو بخوره . همین .

و دوستی که از روی نیاز باشه عین همینه ... آدما اومدن که نیازشون رو برطرف کنن و برن . نیومدن که از روی دوست داشتن کاری انجام بدن . و جالب اینجاست که هر کس اومده نیاز خودشو برطرف کنه و بره ...

+ و هر دو به به و چه چه اون کوکو رو می گفتن ...